«حافظه تاریخی» یا به قول کارشناسان «حافظه جمعی»، گذشته‌ و بلکه سرگذشتی مشترک میان یک ملت یا یک اجتماع و جمع بزرگ است. مجموعه‌ای از رویدادهای دیرپا و یا معاصر که دل‌ها، مغزها، احساسات، اندیشه و اعتقاد افراد یک ملت یا امت را به هم پیوند می‌زنند و در واقع «هویت»مان را می‌سازند.

وقتی از حافظه تاریخی حرف می‌زنیم، لاجرم باید بگوییم این پیوند زدن، شرط و شروط و حساب و کتابی هم دارد. حافظه تاریخی چیزی نیست که ژن‌ها زحمت انتقال آن را از این نسل به نسل بعدی بکشند. زحمتش گردن من و شماست، چون دانشمندان معتقدند حافظه تاریخی و جمعی، مسئله‌ای صددرصد اکتسابی است. یعنی من و شما باید زحمت این انتقال را بکشیم. این مطلب، زحمت و قدم اول برای همین مهم است. بقیه زحمت‌ها و قدم‌ها هم، دست شما پدر و مادرها را می‌بوسد.

حقیقت دردناک
چهار روز پیش وقتی همه سایت‌ها و کل فضای مجازی و حقیقی پر شده بود از خبرهای عملیات «طوفان الاقصی»، چشمم افتاد به استوری یکی از همسن و سالان خودم: 
«... من برایم اینجا و آنجا، این طرف و آن طرف، این کشور و آن کشور مهم نیست... مهم این است که انسان‌ها دارند کشته می‌شوند... این برای من دردناک است... هرجا باشم و هر طرف ایستاده باشم، کشته شدن انسان‌ها برای من دردناک است...!»
درباره احساسی و زیبا بودن این متن حرفی ندارم. همان طور که درباره درست و غلط بودنش حرفی نمی‌زنم. به این هم کاری ندارم که طی همه سال‌هایی که این رفیق شفیق همسن و سال را می‌شناسم هیچ‌وقت ندیده‌ام درباره مثلاً کشته شدن فلسطینی‌ها در بمباران‌های غزه، کودک‌کشی صهیونیست‌ها، به خاک و خون کشیده شدن انسان‌هایی مثل مردم افغانستان یا عراق در عملیات‌های انتحاری اخیر و... حرف‌های قشنگ احساسی و فلسفی بزند و پست و استوری منتشر کند. البته و خداوکیلی این را هم ندیدم که برای کشته شدن انسان‌ها یا حیوانات خانگی، جلو فلان سفارت یا ساختمان انجمن حمایت از حقوق حیوانات شمع روشن کند!

اما برای من هم دردناک است که رفیق همسن و سال، ظاهراً بی‌خیال «حافظه تاریخی» ملت مسلمان شده چه برسد به اینکه دغدغه انتقال این حافظه به نسل جوان و پیوند زدن ریشه‌های تاریخی یک ملت و امت را داشته باشد. از جوان‌ها و مثلاً دهه هشتادی‌ها که جهان سرگیجه‌آور فضای مجازی پیش رویشان دهان باز کرده و سرعت و جذابیت‌های تغییرات و دستاوردهای فناورانه و زیست و زندگی مدرن، به آن‌ها مجال فکر کردن به حافظه تاریخی و مقولاتی اینچنینی را نمی‌دهد، شاید، نباید توقع داشته باشیم از گذشته و تاریخچه ماجرا و مسئله «فلسطین» تصویری واقعی داشته باشند.

وقتی نسل دیروز و پریروزمان فراموش کنند و یا فرصت نداشته باشند حقایق تاریخی را منطقی و علمی ببینند و بررسی کنند و سپس در فرایندی، هنرمندانه، مستند و جذاب، سینه به سینه به نسل‌های امروزی برسانند، مسئله‌ای مثل فلسطین و رژیم صهیونیستی و جنگی که دست‌کم ۷۰ سال است میان جریان «مقاومت» و اشغال‌گری جریان دارد برای جوان‌ترهای ما فقط به یک «بکُش بکُش» وحشیانه و غیرانسانی تبدیل می‌شود! در این حالت، حقیقت تجاوزگری و اشغال و اینکه چه کسی و کدام دست‌ها گلوله اول را شلیک کردند، پشت ابرها و لابه‌لای گرد وغبار شعارهای گاه زیبا و فریبنده انسان‌دوستانه، صلح، حقوق بشر و... پنهان می‌ماند. بعد از مدتی هم چه بسا اگر بیشتر غفلت کنیم، از حافظه تاریخیمان پاک شود. این اتفاق، چنانچه بازهم غفلت کرده و فقط با احساساتمان، رویدادهای امروزی و دیروزی را سبک و سنگین کنیم، حتی برای جنگ تحمیلی خودمان هم اتفاق می‌افتد... البته اگر تا حالا نیفتاده باشد...!

خبرنگار: مجید تربت‌زاده

منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.